کسی برای چنارها نمی نویسد.می گویند پاییز است و فصل عاشقیپاییز است و هوای قذم زدنهای دونفرهمی نویسند از باران پاییزی که به یکباره انگار مادر آسمان ابرهایش را می تکاند و بی وقفه بر سر زمینیان فرو می ریزد.از چترهای رنگ رنگی تک نفره که دونفره های عاشقی را به سختی در دل خود می چپاند.از دستهایی که جیب لباس خود را گم کرده اند از رنگهایی که با رنگ نارنجی و زرد پاییز یکی شده انداما کسی برای چناهای
شهر من نمی نویسد.خیابان های شهر من طاقی از چنار دارند.
چنارهایی که به یکباره با هوای سرد پاییزی لرز به جانشان می افتد، برگهای زرد و نارنجی خود را باد پاییزی سپرده و بی هیچ سماجتی جدا می شوند و آنوقتستکه ما آدمها چه سرخوشانه با صدای خش خش زیر پاهایمان مست می شویم.چرا کسی برای چنارها نمی نویسد نوشته شده در سه شنبه هجدهم آبان ۱۴۰۰ساعت 13:37 توسط مانلی| مناجات...
ما را در سایت مناجات دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : maneli430 بازدید : 76 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 18:19